دلم تنگ است

ساخت وبلاگ

خاطره‌ی همسر شهید امیر سیاوشی

۳سال عقد بوديم. حتی يه بارم با هم قهر نكرديم…‌ كاری نميكرد که ناراحت بشم. اونقده خوش اخلاق و خوش صحبت بود که همه رو سرحال می‌کرد. با همه مهربون بود. این یه ماه آخر سعیمون این بود که خونه‌مون رو بسازیم و زندگیمون رو شروع کنیم. اینا واسم شد یه خاطره که واسه همیشه موندگار شد.

خبر شهادتشو که شنیدم، اولین چیزایی که جلو چشمام اومدن، تموم اون ذوق و شوقی بود که من و امیر داشتیم…

وقتی بار اول تو معراج دیدمش که چقد آرومه اصلا احساس نکردم که دیگه قلبش نمی‌زنه! احساس کردم هنوز هست..تو تموم مراحل تشییع پیکرش این حضور رو حس کردم، دنبال این بودیم که خوشبخت بشیم، یه زندگی قشنگی داشته باشیم…

درسته که الان ندارمش، حضورشو، گرماشو‌‌؛ ولی مطمئنم كه امير خوشبخته و اگه هدف من خوشبختی و شادی امیر بود میدونم که الان به این مسئله رسيده..

امیرم!!!

نخواستم كه به من درس آب و نان بدهی

مرا گرفته و از خوابها تکان بدهی

نخواستم که بگویم “امیر” بمان با من

زمین نخواست تو را تا به من زمان بدهی

قبول کردی و کردم جدایی و غم را

که خواستی بروی تا که امتحان بدهی

نخواستم بنویسم زمانه از سنگ است

نخواستم بنویسم ولی دلم تنگ است

برای تو که مرا بیش و بیشتر بودی

صدای اطمینان روی قفل در بودی

برای اسم قشنگت که یاری ام میداد

طلسم آرامش موقع خطر بودی

برای تو که تمامی خوبهای منی

برای تو که خلاصه کنم همسرم بودی

قرار شد که به من غربت جهان برسد

قرار شد که امیر من به آسمان برسد…

همسر شهید امیر سیاوشی

شادی روحش صلوات

...
ما را در سایت دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ahlparvaz بازدید : 124 تاريخ : دوشنبه 11 آذر 1398 ساعت: 22:21